شهر بورس – امیر ملک زاده: درست شبیه به رمان “۱۹۸۴” جورج اورول، درست در جایی که حقیقتها و واقعیتها به میل و خواست حاکمان تغییر میکند، در اینجا نیز بورس تبدیل به ابزاری برای بازنمایی شرایطی شد که اصلاً وجود نداشت. درست زمانی که مردم به امید بازگشت به وضعیت عادی بودند، دولت و وزارت اقتصاد با فشار و اصرار بیپایان بر بازگشایی بورس، تلاش کردند تا اینطور نشان دهند که اوضاع اقتصاد کشور پس از جنگ به حالت عادی بازگشته است.
اما حقیقت این است که این بازگشایی بدون هیچگونه پشتوانهای نه تنها به وضعیت بازار کمکی نکرد، بلکه آن را به قهقرا کشاند. اصرار به بازگشایی بورس در شرایطی که هیچ برنامه حمایتی برای آن وجود نداشت، دقیقاً مثل تلاش برای پوشاندن بحران با یک دستمال کوچک است. در اینجا، سرمایه مردم، به عنوان سپر انسانی برای اهداف سیاسی و فکری برخی از مسئولان قرار گرفت. تنها هدف این بود که بازار باز باشد، تا شاید نشان داده شود که شرایط اقتصادی عادی است، در حالی که هیچ چیزی غیر از بیثباتی در بازار وجود نداشت.
این نوع سیاستگذاریها بیشتر به نمایش گذاشتن «عادی بودن» شرایط شبیه بود تا مدیریت بحران واقعی. این رویکرد مشابه آن چیزی است که در رمان ۱۹۸۴ شاهد آن هستیم، جایی که حزب حاکم برای حفظ قدرت و کنترل افکار عمومی، واقعیتها را تغییر میدهد تا مردم باور کنند که وضعیت کشور در بهترین حالت است، در حالی که هیچ چیزی به واقعیت نزدیک نیست.
در این وضعیت، بورس ایران به مثابه یک ابزار سیاسی برای بازسازی تصویر «عادی» از کشور بعد از جنگ تبدیل شد. این تصمیمات، که بدون در نظر گرفتن نیازهای واقعی بازار و شرایط اقتصادی گرفته شد، تنها باعث تشدید بحران شد. بازگشایی بورس در این شرایط بدون حمایت و با اصرار بر حفظ «ظاهر» شرایط، عملاً به سقوط آزاد بازار منجر شد و نشان داد که آنچه در این میان قربانی شد، تنها منافع مردم و سرمایههای آنان بود. به این ترتیب، جنگ تحمیلی این بار در بورس اتفاق افتاد؛ جایی که هیچچیز جز نابودی و بحران وجود نداشت، اما همچنان بر حفظ ظاهر تأکید شد.
سوال اینجاست که سازمان بورس اگر برنامه و حمایتی از سوی وزارت اقتصاد دریافت نکرده بود، چرا بازار را بازگشایی کرد؟ یا حداقل چرا دامنه نوسان محدود نشد؟ اصلاً صحبتهای عضو هیئت مدیره سازمان بورس درمورد «آمادگی وزارت اقتصادی و بانک مرکزی برای حمایت حداکثری از بازار سرمایه» چه بود؟!
در حالی که پیشبینیها و تجربههای گذشته نشان میدهند که بازگشایی بورس در چنین شرایطی بدون تدابیر حمایتی جدی، به هیچ وجه منطقی نیست، وزارت اقتصاد و سازمان بورس چرا در برابر این واقعیتها ایستادگی کردند؟ آیا آنها نمیدانستند که در چنین فضایی، بدون کنترل مؤثر بازار و ابزارهای حمایتی، سرمایههای مردم در معرض خطر قرار خواهند گرفت؟
چه دلیلی وجود داشت که سازمان بورس با علم به مشکلات و بیبرنامگیها، بورس را باز و سرمایههای مردم را در این وضعیت شکننده رها کرد؟ چرا به جای ارائه راهکارهای حمایتی فوری و تلاش برای تثبیت بازار، تنها به بازگشایی بدون حمایت بسنده کردند؟ حداقل کار ممکن در این شرایط، تغییرات در دامنه نوسان و حجم مبنا بود که میتوانست تا زیان سهامداران را به حداقل برساند.
تا قبل از آغاز جنگ، زمانی که مدیران سازمان بورس با درخواست افزایش دامنه نوسان از سوی فعالان بازار مواجه میشدند، از پابرجا بودن ریسکها صحبت به میان آورده و دامنه نوسان را همان سه درصد نگه داشتند (که البته تصمیم درستی هم بود) اما حالا چرا زمانی که بازگشایی بازار چند روز پس از آتش بس و دقیقا در میان انواع ریسکها اتفاق میافتاد، این دامنه نوسان محدودتر نشد؟
در نهایت، مسئولان باید پاسخگو باشند. آیا آنها قصد دارند تا با سیاستهای غیرکارشناسی خود، وضعیت اقتصاد کشور را به بحرانهای بزرگتری سوق دهند؟ آیا مسئولیت سقوط بازار و نابودی سرمایههای مردم بر عهده کسی خواهد بود یا همچنان مسئولان به راحتی از کنار این فاجعه خواهند گذشت؟ برای بازگشت به شرایط عادی و آرامش در بازار، ابتدا باید حقیقتها را پذیرفت و اقداماتی جدی و مؤثر انجام داد. این سیاستها نباید تنها برای حفظ ظاهر و پیشبرد اهداف سیاسی باشد. بازار سرمایه به حمایت و تدبیر نیاز دارد، نه فقط وعدههای بیپایه و اساس.